ساده می بینی ام
ساده نمی بینمت
هزار خط از تو بیرون می زند
که هزار جاده می شود
منتهی به دور تا دور من
بازی شروع می شود
طاس که می اندازم
تو شش می آوری
و نردبانهایی که از من رشد می کنند . . .
بی هیچ زحمتی ، رسیده ای به خانه ، یک استکان چای و دو کلام حرف خصوصی
طاس می اندازم . . .
مارهایی که سربرآورده اند
والضالین ام می کنند
راه هایی که به تو ختم نمی شوند
پیچم می دهند
طاس می اندازم
نردبان کوچکی از دستهایت پایین می آید
راه گم کرده فانوس نمی خواهم
که نصیب مارانیست
کمی شبیه پدر ژپتو شده ام
توی شکم بزرگترین مار
که به تو ختم نمی شود
آسمان شب بی حوصله ام طوفانی است
هیچ ﮐس تلخی لبخند مرا درک نکرد
های های دل دیوانه من پنهانی است