با یاد او ...

وقتی واژه کم میارم

واسه گفتن یه احساس

غرق چشمای تو میشم

میدونم که واژه اونجاس

***

زهرا کریمی

خوش اومدید

یه دو بیتی از دل من

که به شما شد تقدیم

و این پست که ثابته

واسه همه اونایی

که علاقه به خوندن

مطالبم ندارن.

امیدوارم لذت ببرید ...

 

میخوام باشم اینجا !

یه ضربه هایی رو باید بخوری

یه ضربه هایی رو باید بزنی

من اول زدم

بعد خوردم!

ولی

هنووووووووووووووووووز زندم!

سلام

میدونم بی معرفتم

دیگه گفتن نداره که

اصلا نمیدونم این پست رو کسی بخونه یا نه

اما نوشتم دیگه

باید برگردم

باید بیام تو حال و هوای خودم

حس میکنم چند وقته اون زهرای سابق نیستم

اون انرژی

اون شور و حال

هر چی بزرگتر میشیم

انگار شور و شوقمون کمتر میشه ...

اما هنوووووووووووزم شوق لیسانس دارماااااااااااااااااا

هه هه

والا به خدا!

قول که نه

اما اگه رفقای وبلاگ نویس برگردن به اینجا

منم دوباره حسّم برمیگرده ...

پس سلام !

سوالات درس کارورزی استاد بندانی ( واحد 6)

سلام

این پست هیچ ربطی به شعر و شاعری نداره

معذرتم میخوام که انقد کم میام اینجا...

این پست سوال های نمایشگاه عکسی هست که تو خانه هنرمندان برگزار شد.

با موضوع "شهر آسمان".

برای دانشجوهای درس کارورزی که با استاد بندانی کلاس دارند.

استاد بندانی گفتند که سوالات رو تغییر دادند و برای من ایمیل کردند که برای دانشجوهای دیگه بفرستم.

از اونجا که من خیلی از بچه های کلاس رو نمیشناختم و ایمیل همشونم ندارم سوالات رو اینجا قرار میدم که دسترسی بهش آسون تر باشه.

با تشکر از توجهتون !

 

بنام خدا

۱-عکسهای ارایه شده در نمایشگاه  چقدر با موضوع نمایشگاه  "شهر آسمان" که اشاره به ماه مبارک رمضان و مناسک آن دارد همخوانی دارد؟

۲-ارزیابی خود را از نحوه و فرمت ارایه آثار و مکان نمایشگاه در چند جمله بنویسید؟

۳-دو اثراز آثار نمایشگاه را که بیشترین تاثیر را بر روی شما داشته اند با ذکر اثر و هنرمند آن نام ببرید و  به لحاظ فرم، ترکیب بندی و محتوا تحلیل کنید.(آوردن تصویر دو اثر الزامیست)

۴-با توجه به موضوع نمایشگاه که زیر شاخه ی عکاسی مستند اجتماعیست ، مختصری پیرامون این شاخه از عکاسی و هنرمندان عکاس مطرح داخلی و خارجی  در این زمینه توضیح دهید.

۵-از چه تکنیکهای عکاسانه (مثلا استفاده از سرعت های بالا یا پائین، افکتهای لنز و...) در این آثار بیشتر استفاده شده است؟

۶-رد پای استفاده از نرم افزارهایی مثل فتوشاپ تا چه حد در آثار نمایشگاه دیده میشود؟ آیا این قضیه به بهتر شدن عکس کمک کرده اند یا خیر؟ توضیح دهید و آز عکسها مثال بیاورید.

۷-آیا عکسهای نمایشگاه در برقراری ارتباط با مخاطب موفق بوده اند؟ دلایل موفقیت و عدم آن را ذکر کنید.

۸- آیا هنرمند عکاس دیگری را می توانید مثال بزنید که در رابطه با همین موضوع(ماه مبارک رمضان) از منظر و شیوه ای دیگر عکاسی کرده است ، نام ببرید و یک اثر از این هنرمند داخلی را بیاورید.

۹-نام عکاس پروژه "شهر آسمان" چه بود و مختصری پیرامون زندگینامه ، شیوه و نگاه عکاسانه ی او توضیح دهید؟

۱۰-عکسها تا چه حد به نظر شما نوآور و بدیع بودند؟ جنبه ی نوآوری  آنها در چه بود؟ و در غیر این صورت دلایل مخالفت خو با نوآوری آثار و یا تکراری بودن آنها را توضیح دهید؟

 

موفق باشید (بندانی)

 

تو آمپاس بودم عاغآآآ...بدجور !

اومدم اعلام زنده بودن کنم و برم...

نه اینکه وقت یه پست گذاشتنم نداشته باشم...نه

حس هیچ کاری رو ندارم...

این معده درد واسه آدم اعصاب نمیذاره

دو ور دستمو سوراخ سوراخ کردن

خب من چیکار کنم رگم پیدا نمیشه !

بعدم کی گفته یه مرد باید سرم بزنه ؟؟؟؟؟؟؟؟؟

مگه پرستار نباس خانوم یاشه ؟؟؟؟!

هفته ی پیش امتحان کام داشتیم و استاد گفته بود هرکی غیبت کرد حسابش با کرام الکاتبین!

عاغا خب من همون دم دمای صب کارم به بیمارستان کشید و بماند ...

فقط ازین خوشحالم که دستمو کاملاْ کبود کرده این عاغاء که میخواست سرم بزنه

میخوام یه مانتو بپوشم آستین قشنگ تا آرنج

برم دستمو بکوبونم تو صورت استاد بگم مریض شدم میفهمی؟؟؟؟؟؟نه میفهمیییییی؟

قومپوز در نمیکنم که !لوقوزم نمیخونم!اینم شاهد ( دستم !)

تو آمپاس مونده بودم عاغآآآآآآآآآ !بدجور ...!

البته اگه حراست (هراست) محترم رام بده تو !!!

هیچی دیگه ...

خواستم بگم من عاشق این سریال دودکش شدم تو این ماه رمضونی

خدا وکیلی زیباتر ازین نمیشد اینا بازی کنن...

خلاصه که

ما هستیم

اگه درسا بذارن

اگه مشکلات بذارن

اگه همه و همه و همه چی بذاره

میشینیم تایپم میکنیم

دو خط شعر مینویسیم

میخونیم...

البته الآن چیزی در چنته ندارم ...

ایشالاآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآ پست بعدی

من زندم

بی معرفتآآآآآآآآآآآ !

سر نزنم سر نمیزنید که !

برید وب این یلدا که ماشالا همیشه آپه !

دوست دوران دبیرستان... !

بی خود و بی جهت!

وارد روز چهارشنبه شدیم

خیلی حس بدیه حس کسلی.

نه درسی دارم که بخونم نه عکسی که بخوام تحویل بدم

نه نوشته ای که بخوام وارد دفترم کنم

و نه هیچ کار دیگه ای.

۳/۱۳ آخرین امتحانارو دادیم و به خاطر اینکه این یه ترم تو دل بچه های کلاس جا باز کردم قرار شد هر جور شده واحدام جوری بردارم که بازم باهاشون باشم.

خب ... ! قدرت ارتباط داشتنه و برازندگی !

اعتماد به سقفه دیگه.چه کنم !

راستش چند وقت پیشا یه فایل pdf دانلود کردم که اسمش مجموعه رباعی های دانشجویی بود و خودم به شخصه خیلی از خوندش لذت بردم.

واسه شما هم میذارم که هم دان کنید و هم چند بیت اولشو اینجا بخونید ...

حرف دیگه ای ندارم.چون بی برنامه این پست رو گذاشتم.

(1)

مانند حضور ياس ديدن داری

هر ثانيه بي حواس ديدن داری

من محو تو و تو بی خيال از همه جا

از پنجره ی كلاس ديدن داری

(2)

آباد مرا شبيه ويرانی برد

با وسوسه و فريب شيطانی برد

جنجال دل پر از هياهوی مرا

آن روز دم درِ نگهبانی برد

(3)

لبريزِ هوای ياس می كرد مرا

بي خود شده از كلاس می كرد مرا

مشروط شديم هردو اما ناكس

هر ترم هميشه پاس می كرد مرا

(4)

من روی خطوط ممتد تنهايی

من لحظه به لحظه ی بد تنهايی

تو كارشناسيِ غروری كاذب

من كارشناسِ ارشد تنهايی

(5)

ابرو و نگاه تو قداست دارد

قانون دارد ، حد و سياست دارد

قانون شكنی كردم و اخراج شدم

چشمان سياه تو حراست دارد

مشروطی ها

وابستگی ... دلتنگی ... تنهایی

نشستم دارم چندتا پست آخرو میخونم.

چه قدر بد نوشتم و بی معنی

مثل یه گزارش شدن.

الآن که دارم مینویسم نمیخوام به هیچ چیزی جز دلتنگی فکر کنم.

نه به امتحان فردا

نه به عکسایی که ننداختم واسه دوتا درس دیگه م

نه به اشکایی که امروز رو صورت(خواهرم) دیدم

نه به هر دردی که دارم ...

فقط میخوام به واژه های وابستگی و دلتنگی فکر کنم.

این که چقدر میتونن خوب یا بد باشن.

خیلی وقتا با خودم میگفتم و میگم تنهایی خیلی خوبه,وقتت واسه خودته,آزادی...کسی کاری به کارت نداره

اما بعضی وقتا تو خیابون به این آهنگ سیامک عباسی میرسم:

دوتا عاشق که میبینم

سریع چشمامو میبندم ...

و اوج تنهایی رو کسی میتونه حس کنه که وابستگی رو هم تجربه کرده.

خیلی سخته

به آسونی نوشتنش نیست

این که از کسی که دوستش داری صادقانه,بگذری...

چیزی که منم تجربه ش کردم

به جایی رسیدم به اسم بیخیالی

جایی که دیگه هیچ حسی واست مهم نیست

واست مهم نیست دیگران چه حسی بهت دارن و در موردت چجوری فکر میکنن.

وقتی گذشتی از کسی ... چیزی به اسم فراموشی وجود نداره.

خیلی فکر کردم فراموشی یعنی چی

شاید اگه نباشه دیوونه میشدیم.

ولی ما یاد گرفتیم که بهش فکر نکنیم ...

فراموشی بی معنیه وقتی حتی یه رنگ لباس اونو به یادت بیاره

نمیدونم اشتباهه یا نه

نمیدونم چرا همیشه نصیحت شنیدم

فقط میدونم بعضی حس ها فقط نسبت به یه نفر به وجود میاد ... تو تمام زندگی

و شاید هیچ وقت دیگه تکرار نشه.

خیلی دوست دارم تو این پست بگم ساده از هیچ آدمی نگذریم.

وابستگی ... دلتنگی ... تنهایی ...

نمیخوام بحث لیاقت و ارزش بیاد وسط ...

فقط میخوام بگم حتی اگه اشتباهه , به انتخابه خودمون احترام بذاریم...

دل بستن شاید ساده باشه,اما دل کندن ...

من تو زندگی یاد گرفتم با همه چی بسازم ...

یا به قولی ... عادت کنم به تغییرات!

ولی امشب دلم به این نتیجه رسیده

حس دوست داشتن من به کی و کجا و کِی میخواد تکرار بشه ...

پ.ن : دلیل اشکای خواهرمو میدونستم

نمیدونم هنوزم میاد وبلاگم و مطالبم رو میخونه یا نه.

ولی میخوام بهش بگم باید عادت کنی...

توی حرفام ننوشتم علاقه ی دو طرفه چه قدر مهمه ...

وقتی نباشه جنگ بی فایدست.واسه رسیدن!

ختم کلامم اینه ...

توی این زمونه ای که انقدر ساده آدما از هم رد میشن

ماها,من ... شما ...

بیایم اینجوری نباشیم.

وقتی انتخاب کردیم واسه انتخابمون ارزش قائل باشیم.

حتی اگه اشتباهه...

هیچ چیزی غیر ممکنی وجود نداره.حتی تغییر دادن آدما ...

تغییر دادن همیشه عوض کردن آدما نیست,بعضی وقتا باید شبیهشون شد .

همه چیزو میشه با حرف زدن حل کرد.

پس بیایم ساده از کسی که دوستش داریم صادقانه و آیندمون رو در کنارش میخوایم نگذریم و پا نذاریم رو احساسمون

وابستگی وقتی فرد مورد علاقه ت تو زندگیت نباشه به دلتنگی مضمن تبدیل میشه و آخرش میشه تنهایی.

همه ی حرفهام نظر شخصی بود و به مشکلات و تقدیر و حکمت هیچ فکری نکردم.

چون نمیشه ای واسه من وجود نداره ...

فحش آزاد.

والسلام...

  اینم از ترانه های قدیمیه تو دفتر پوسیدم:

 پرسیدی از خودت یه بار

وابستگی چه قدر بده

تو خاطره قدم زدن

گریه فقط یه مقصده

 (منظورم این بوده که  ... بیخیال!)

این عکسم خیلی دوست دارم.

میخوام یه روز از دوتا آدم که اینجوری وایسادن عکس بگیرم!!!

دفع خطر ژوژمان!

سلام

سلام به در و دیوار وبلاگ!

به بازدیدکننده های نداشته

سلام به یلدا تنها خواننده ی پر و پا قرص وبلاگ من!

سلام به همه اونایی که نظر میزارن!

الآن خیلی حال خوشی دارم!

راستی قبلش بگم که روز یکشنبه استاد یه عکس از اونایی که کارشون خوب بود انتخاب کرد و گفت ۷۰*۵۰ بزنن رو شاسی واسه ژوژمان.

گفت واسه اونایی که انتخاب نکردم یعنی نمرشون زیر ۱۶ میشه!

اون لحظه ای که عکس منو انتخاب کرد قیافه م دیدن داشت

بدتر از اون لحظه ای بود که گفت شمارتم بده که اگه نمایشگاه گذاشتیم عکستو بیاری!

تو حالت عادی نبودم از خوشحالی...

این که گذشت و خدارو صد هزار مرتبه شکر کردم.

بعدشم  رفتم دنبال کاری که وقت گرفته بودم واسه مصاحبه.

قبولم کرد اما وقتی حقوقو گفت تو دلم گفتم منتظر باش بیام!اونم دو بار!!!(دوس داشتم سر طرفو بکوبم به اون مانیتور أپلی که روبه روش بود )

دوشنبه هم هی بدک نبود.

سه شنبه هم که استاد مترجمی با خنده هاش منو کشت سر کلاس!(نمیدونم چرا قصد ازدواج نداره!کیس های خوبی تو کلاسمون هست!به خرما من جای بچه شم فکر بد نکنید!)

امروزم که چهارشنبه بود و باز استاد مترجمی فوق العاده گذاشته بود خوب گذشت جز قسمتی که فلشم باز نشد و ضایع شدم و عکسام نشون داده نشد!

خب هفته رو به اتمامه...

انرژی منم همینطور.

تازه فردا هم باید بریم نمایشگاه دوربین و ... با استاد گلمون.

خدا هرچی میخواد بهش بده.چون واقعا استاد خوبیه جناب مترجمی.

آهان یادم رفت بگم دلم میخواد آهنگ وبلاگو عوض کنم.

یه مدته بد رفتم تو فاز آهنگ های رستاک حلاج.

مخصوصا وقتی تو اتوبوسم..چشامو میبندمو باهاش میخونم.

خیلی خووووووووووووبه

اشکمو در میاره!

به یاد خاطره های داشته و نداشته.

مخصوصا این آهنگ دانشگاه که میگه :

زیبایی و برای همکلاسی هات / دیوونگی یه حس تکراری شده

استاد ها و همکلاسی هات هیچ! / با تو یه دانشگاه سیگاری شده

اینم بگم رستاک علاقه ی خاصی به سیگار داره تو بیشتر آهنگ هاش این واژه ی ریه سیاه کن وجود داره!!!

خب اما هر چی گشتم کد آهنگشو پیدا نکردم.

اگه کسی تا آخر این مطلبو خوند و این کدو پیدا کرد...

اجرش با خدا!

بیاد و تقدیمش کنه این کد آهنگ دانشگاه رو به من!

دوست دارم یکم بخوابم ...

جبران کم خوابیه دیشب که ۴ صبح خوابم برد!

پس بدرود تا درود ...

 

 

ژوژمان عکاسی سیاه و سفید

الآن دقیقاْ نمیدونم چه مرگمه

میدونم اما هی خودمو دلداری میدم که چیزی نیست!

فردا آخرین مهلت نشون دادن عکسا و تأییدشون واسه ژوژمان عکاسی سیاه و سفید هست...

از تکنیک شوتینگ گرفته تا پنینگ آواره و پرتره و مشاغل و مینیمال و ضد نور و سایه و ...

استاد این درس بهم گفته بود عکاس های اجتماعیت خیلی خوبه دیگه کار نکن برو سراغ تکنیک ها...

حالا گریه م گرفته که فردا میخواد عکس هارو ببینه عکسام انقد بد شدن که خودم میزنم میره چه برسه جلوی اون همه دانشجو این عکسا نمایش داده بشه!!!

فقط دلم خوشه یه عکس قشنگ دارم که اگه تأیید کرد حتماْ این جا هم میذارم.

یه عکس قهوه خونه ای!از پیرمردی که داره چای میریزه.

الآن میل شدیدی به پسر بودن دارم...اونوقت حالی میکردم کی عکاس خوبیه!

خب یه دختر با این امنیت جامعه کجا بره عکاسی آخه ...(البته من یه دلیل محکمتر دیگه ام دارم که نمیگم)

بهونه نیست یه حقیقته.

امروز گریه نکردم فقط تا تونستم خودمو به خواب زدم و چند ساعت پیش پا شدم عکسامو ریختم رو فلش.

حالا تا صبح وقت دارم غصه بخورم چون قطعاْ خوابم نمیبره.

خب هرکی امشب مطلب رو خوند یه دعا در حق من کنه حداقل دو تا یا سه تا عکس واسه ژوژمان انتخاب شه آبروم نره جلو بچه های دانشگاه .

(الآن تو فکر روز دوشنبه م و نشون دادن طراحی و ترام هام.استاد از لوگوی اسممو ترامام خیلی خوشش اومده بود.خوبه حداقل تو این درس یه نمره تپل میگیرم)

ولی شما واسه فردا دعا کنید.

بدرود تا درودی دوباره

زهرا در آغوش غمی کوچک

برگی از خاطره ی فردا ...

برو کار کن مگو چیست کار... !

دوسال پیش اینجا شلوغ تر بود.پست ها بیشتر و نظرها بیشتر تر...

اما یهو خلوت شد.

اما من بازم نوشتم و مینویسم و خواهم نوشت,واسه اونایی که میومدن و میان و خواهند اومد و ...

این مدت که کمتر مینویشتم علاوه بر درس دنبال کار بودم.

چه قدر سخته که بری سرتو کج کنی و بگی نیرو نمیخواید و جواب نه بشنوی!

تقریباً ده تا کتاب فروشی و انواع و اقسام مغازه ها و ... چندتا نشریه و آخرم رسیدم به صندوق دار رستوران.

این آخریه خیلی خوب بود...حداقلش انقدر نزدیک بود که پول تاکسی ندم.اما سر یک روزی که نمیتونستم به هیچ وجه برم ردّم کرد!هه...چه فرمی هم میخواستم پر کنم که تا این حرف رو زدم گفت نه.من شمارو دائم میخوام...

هرچند یکی از دوستام کار خوبی تو آتلیه واسم پیدا کرد...اما امان از دوستایی که قراردادی واست کار انجام میدن...امان...منم هیچ وقت نخواستم زیر دین کسی بمونم..بیخیالش شدم.

الآن فکر میکنم اون آدمایی که حتی تراکت پخش میکنن رو درک میکنم با تموم وجودم.

خیلی سخته اونی که باعث به دنیا اومدنت شده(پدر!),با رشته ت مخالف باشه و منتظر انصرافت باشه.

خب...باباء دیگه.

شایدم حق داره...

نمیدونم آرزوهای من چرا انقدر پر خرجه.هوم..؟

چرا خدا ؟؟؟

نمیدونم دعا کنید من کار پیدا میکنم یا نه.

ولی مطمئنم که خودم باید تلاش کنم.

یاد یه جکی افتادم.

چون خودمم(یعنی باباء) ترکه (م )پس:

به دانش آموز ترکه میگن آرزوت چیه؟

میگه:درس اوخیام...دوکتر اولام...پول گازانام...وانت آلام...گوجه ساتام!

حکایت منه!

باید درس بخونم و کار کنم و پول در بیارم تا لنز بخرم و عکس بندازم و بفروشم !!!

میشه؟؟؟

میشه...

پ.ن : زهرا در حال فکر کردن به کتاب بیگانه ی آلبر کامو...با ظرفی نیمه پر از چیپس و پفک جلوی روش!

 

 

 

اهدای عضو.اهدای زندگی

الآن اعصابم کمی بر آشفتست.چون هرچی تایپ کردم پرید بی هوا و دوباره از اول تایپ کردم!

ولی سلام

خیلی وقته ننوشتم

خیلی بی معرفت شدم نسبت به وبلاگم و دوستای مجازی

فکر کنم یک ماهی هم میشه فیسبوک رو بستم

اما نمیدونم چرا باز وقت کم میارم

چند وقت پیش تو کیف پول دوستم کارت اهدای عضو دیدم و ازش خوشم اومد.به نظرم شیک بود!!!

بلأخره وقت کردم و امشب رفتم عضو شدم و کارتم تا چند ماه دیگه میاد در خونه و همه ذوق میکنن از مخفیانه عمل کردن من!!!

نمیدونم چرا این دنیا رو دوست ندارم...دوست دارم زودتر برم.حداکثر با مرگ مغزی و حداقل با سکته ی در جا!

میدونید از اینکه دل و رودم تو یه تصادف بریزه بیرون یا تو  آتیش سوزی تو ساختمون بسوزم و بمیرم زیاد خوشم نمیاد!بازم خودت میدونی خدا جون...!!!از من گفتن بود هرچند که خودت بهتر از من میدونی.

دوستام میگن شاید واسه اینه که بی انگیزه ای و هدف نداری و شخص خاصی تو زندگیت نیست

دیگه خودتون مطلب رو بگیرید دیگه آره دیگه!

به خدا من شاهزاده ی سوار بر اسب سفید نمیخوام.موهاش بلند باشه کافیه!جبران موهای کوتا منو میکنه!

اگه عینک کائوچویی هم بزنه که خودم میرم خواستگاریش.

نمیدونم چرا این پسرا رو با این قیافه میبینم تو مسیر دانشگاه محو تماشاشون میشم!!!

البته بی انصافی نکنیدااا..من بیشتر مواقع زمین رو نگاه میکنم و اینجور پسرارو زیر زیرکی دید میزنم که نفهمن آبروم بره بگن بهم پسر ندیده!!!

بگذریم از یار نداشته و نخواهم داشته ...!

جدا از این حرفا که همش شوخی بود من کلی آرزو دارم که همشون رو تو دفتر ذهنم نوشتم و امیدوارم که بهشون برسم.

راستی سایت اهدای عضو رو مینوسم شاید شما هم دلتون خواست عضو بشید.بعدها عکس کارتم میذارم!!

نصفه شبه دیگه...قرص خورم که نیستممممم.شما به بزرگی خودتون بی مزگی هامو ببخشید.

زیزی گولو یا زیزی یا زهرا

شما را همچنان دوست دارد.

تقدیم به تموم بازدیدکننده هایی که نظر نمیذارن!

اهدای عضو.اهدای زندگی

 

سال نو مبارک ... 92 !

دوباره پایان یه سال

دوباره هفت سین و بهار

واسه عوض شدن هوا

نداره آروم و قرار ...

کلی حرف دارم واسه گفتن

از اونجا که از زنده بودنم خبر ندارم حتی تا ساعتی دیگر،در مورد عید الآن مینویسم.

من ۶ ماه از سال رو نفهمیدم چجوری گذشت.اون که به کنار ...

۶ماه دوم :

دل خیلی ها رو شکستم ، دلم خیلی جاها شکست

یه وقتایی آدمای دور و برم مغرور شدن ، یه جاهایی غرورم زد بالا

یه وقتایی فراموش کردم دوستام رو ، یه جاهایی واجب بود تنها بشم

یه وقتایی بهم گفتن مریضی.. مشکل داری.. پر از تناقضی  ، یه جاهایی گفتم جای من زندگی نکردن

یه آدمایی منو هر جور خواستن تعریف کردن ، یه جاهایی فهمیدم منظورم رو بد رسوندم

دعا میکنم... دعا میکنم

اول از همه

واسه سلامتی اونایی که میشناسم و نمیشناسم

واسه خوشبختی اونایی که میشناختم و میشناسم و خواهم شناخت ...

واسه به راه راست هدایت شدن خودم و خودم

واسه آمرزیده شدن روح اونایی که رفتن

واسه از بین رفتن درد بی پولی

واسه بند اومدن بارون هر چشم سر هر اتفاقی و خندیدن از ته دل ...

واسه زندونیایی که دل دارن !واسه کودکای کار...

واسه همه آدما که تو لباس کار مجبورن مقرراتی بشن !

آقا پلیسه ...راننده تاکسیه ...

و کلی دعا که نمیشه نوشت

ولی یادمون باشه شاید سال نو واسه همه پر از شادی و خنده نباشه

سال نو (۹۲) مبارک ...

منم حلال کنید ...

فایده نداره!

دیگه عاشق شدن . ناز کشیدن

فایده نداره ... نداره

دیگه دنبال آهو دویدن

فایده نداره ... نداره

وقتی ای دل به  گیسوی پریشون میرسی

خودتو نگه دار ...

وقتی ای دل به چشمون غزل خون میرسی

خودتو نگه دار

خودتو نگه دار ...

 ساعت ۱۵:۱۰ روز شنبه

کل آهنگ های جهان رو پلی کردم

به این آهنگ رسیدم حس نوشتن اومد سراغم !

بعضی وقتها دوستام مسخره میکنن این آهنگ های قدیمی رو گوش میدم

حالا باز این خوبه

یه آهنگهایی گوش میدم که ۲۰ سال قبل از بدو تولدم خونده شده بوده ...

از نظر من قشنگ هستن چون صداهاشون واقعا صدا بوده یا هست!

خب من همیشه مخالف همه بودم و این اسمش تنهایی نیست

شاید متفاوت بودنه ...

دختر بودن خیلی سخته !

مخصوصا این جای آهنگ که میگه خودتو نگه دار

خودتو نگه دار ...!!!

اگه یه دختر عاشق نه ... علاقمند به کسی بشه چجوری واقعا باید ابراز علاقه شو نشون بده؟

در صورتی که یه پسر خیلی راحت میاد و پیشنهاد ... !!!!!!

سخته ... نه ؟؟؟!!! ( دخترا )

 

امشب ...

هزار شب از اون سال گذشته

همون سال دیدار من و تو

امشب که بره فردا میشه

هزار و یک شب و یه قصه ی نو

از نبود تو دلم گرفته

تو هر ترانه قصه ی جدایی

من و شکستن بغض شبونه

تو با عشق جدیدت کجایی ... ؟! 

   زهرا کریمی

هر شب که با خیال روی تو توفیق خلوت است

مشکل به روی ماه دری باز کند کسی

 

اینم از استاد شهریار بزرگ!

سر کلاس کادربندی در عکاسی

با صدای بسیار دلنشین استاد مترجمی ...

و نظرشون درباره ی عشق !

خووووبه ها ...

یعنی روحیه گرفتم در حد بالا پریدن از رو زمین !!!!!

حیف

نمیشد بپرم سر کلاس بالا و دوباره بشینم سر جام !

ولی خب

یکی بیاد منو وادار کنه

یه دو بیتی

تک بیتی

دو کلمه ای

یه کلمه ای

شعر بسرایم!!!

حالا نشد ترنه!

واقعن داره میخشکه این استعداد ...

زهرا خسته زهرا غمگین ساعت ۱:۵۰ دقیقه ی نیمه شب در حالی که چشاش قرمزه و قصد خوابم نداره!!!

بله ...

تا پستی دیگر

بدرود

(هیچکسم که نمیاد بخونه پست هارو من دلم شاد شه!)

 

 

 

 

توانستن کاذب !

پیاده ــــــــــــــــ اتوبوس

پیاده ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ اتوبوس

پیاده ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ دانشگاه

 چند روز از روزهای هفته م اینجوری میگذره ! ( با این گرونی به صرفه تره!!! )

برگشتنم دوباره به جامعه و مردم

هم خوبه هم ذهنمو ریخته به هم

الان با این آهنگ زانیار دارم این مطلب رو مینویسم :

اگه به تو نمیگفتم حرفامو

اگه نمیگفتم چه قد دوست دارم

الان بودی ...

شاید اگه نمی فهمیدی اینو

که تورو زیادی از حد دوست دارم

الان بودی ...

مث یه سایه همرات اومدم

مطمئن شم که تو آرامشی

نمیدونستم خستت میکنم یه روز ...

تورو اگه کمتر میدیدمت

اگه میذاشتم دلتنگم بشی

اینجا بودی کنارم هنوز ...

بدون تو شبام پر از غم و سرماست

آره بدون تو ..ته راهمه .. ته دنیاست

بدون تو شبام پر از غم و آهه

اگه تنها بری میبینی آخرش اشتباهه

آره این گناهه ...

نگرانت میشدم نمیدیدمت

 حتی چند ساعت ...

خیلی حس خوب و بدی به آدم میده !

از تکرار میترسم

از اینکه نتونم بنویسم

بعضی وقتا تنهایی خوبیش اینه درد رو بهتر حس میکنی

حالا هر دردی باشه !

و تا ته نا امیدی میری ...

اما !

امشب یه آدم شبیه من دلش گرفته

و من نتونستم کاری کنم و باعث آرامشش بشم .

فقط ناراحت شدم و اومدم اینجا که بغضمو خالی کنم ...

چه قدر بعضی وقتا ناتوانیم

و فقط حس میکنیم که میتونیم ...

و فکر میکنم من دچار توانستن کاذب شدم ! ( حالا هر کاری ! )

هه ...

شاید بی اهمیت باشه

ولی من چرا نتونستم دوستمو آروم کنم ؟کسی که مو نمیزنه رفتاراش با من ...

تنهایی ـ درد ـ نا امیدی ـ توانستن کاذبـــــــــــــــــــــــــ !

کلمات کلیدی ...

خوب میشه

خوب میشم

یادمون میره ...