ساده می بینی ام
ساده نمی بینمت
هزار خط از تو بیرون می زند
که هزار جاده می شود
منتهی به دور تا دور من
بازی شروع می شود
طاس که می اندازم
تو شش می آوری
و نردبانهایی که از من رشد می کنند . . .
بی هیچ زحمتی ، رسیده ای به خانه ، یک استکان چای و دو کلام حرف خصوصی
طاس می اندازم . . .
مارهایی که سربرآورده اند
والضالین ام می کنند
راه هایی که به تو ختم نمی شوند
پیچم می دهند
طاس می اندازم
نردبان کوچکی از دستهایت پایین می آید
راه گم کرده فانوس نمی خواهم
که نصیب مارانیست
کمی شبیه پدر ژپتو شده ام
توی شکم بزرگترین مار
که به تو ختم نمی شود
از نـور حـرف میـزنـم, از نـور
از جـان زنـده, ازنَــفَــسِ تـازه, از غـــــــــــــرور
امــا در ازدحــام خــــیـابـان
گـمـ مـیـشود صـدای مـن و نـغـمـه هـای مـن
پلاسیدن,
و این
تکرار تکرار است!
از کجا شروع کنم؟
دستم رو صفحه کلید خشک شده...
شاید فقط دستم نباشه...چند وقتیه انگار همه چی خشک شده!
احساس من به اون،احساس اون به من...
گل های یادگاری که جا مونده پیشم...
الان باید بگم خدایا ازت دلگیرم؟یا نه...شاید...شایدم باید بگم چرا اینجوری شد؟
چند روزه یه جمله برام شده یه دلیل واسه درک همه!
برای تا ابد ماندن باید رفت...گاهی به قلب کسی...گاهی از قلب کسی...
نمیدونم چه کسی اینو گفته...ولی خیلی خوب گفته...
شاید معنی عشق فراتر از اونیه که من این پایین گفتم...
عشق یعنی:
درک هم به جای ترک هم
قدم زدن زیره بارون با هم
دستامون باشه تو دست هم
تو سختیها باشیم یاره هم
قلبمون بزنه به عشق هم
مبارزه تا رسیدن به هم
آروم بشیم به دست هم
دروغ نشه فریبه هم
پیر بشیم به پای هم
خیانت نشه واسه یکی سهم
احساس نشه یه روز درک و فهم
اینا فقط یه قسمت از عشقه...فقط!
آسمان شب بی حوصله ام طوفانی است
هیچ ﮐس تلخی لبخند مرا درک نکرد
های های دل دیوانه من پنهانی است